جدول جو
جدول جو

معنی چکش پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

چکش پذیر
پذیرای چکش. درخور چکش خوردن. چکش خواره. و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود
لغت نامه دهخدا
چکش پذیر
پذیرای چکش درخور چکش
تصویری از چکش پذیر
تصویر چکش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکل پذیر
تصویر شکل پذیر
شکل پذیرنده، ویژگی آنچه به هر شکلی درآید
فرهنگ فارسی عمید
(چَکْ کُ پَ)
خاصیت چکش خوری فلزات. و رجوع به چکش خوارگی و چکش خوردن و چکش خوری شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
قابل قسمت. تقسیم پذیر: نقطه بخش پذیر نیست. (یادداشت مؤلف). (اصطلاح حساب) اعدادی که به عدد یا اعداد دیگر قابل تقسیم است، عفو. (آنندراج). عفو و مغفرت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دا رَ دَ / دِ)
شکل پذیرنده. آنچه که شکل قبول کند. قابل شکل. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عکس پذیرنده. نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه:
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
نظامی.
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
عرفی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
که تصویر بر آن به آسانی نقش بندد. کنایه از کسی که کاری یا سخنی در او اثر گذارد:
موم از سر نرمی است چنان نقش پذیر.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکش پذیری
تصویر چکش پذیری
خاصییت چکش خوری فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکل پذیر
تصویر شکل پذیر
آن چه که شکل قبول کند قابل شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش پذیر
تصویر بخش پذیر
قابل قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش پذیر
تصویر کنش پذیر
منفعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تقسیم پذیر، قابل تقسیم، قابل قسمت
متضاد: بخش ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اثرپذیر، متاثر، منقوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد